کد مطلب:214784 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:331

حیات و قدرت و مشیت
عن العبد الصالح موسی بن جعفر علیه السلام قال: ان الله لا اله الا هو كان حیا بلا كیف و لا أین، و لا كان فی شی ء و لا كان علی شی ء، و لا ابتدع لمكانه مكانا، و لا قوی بعد ما كون الأشیاء، و لا یشبهه شی ء یكون، و لا كان خلوا من القدرة علی الملك قبل انشائه، و لا یكون خلوا من القدرة بعد ذهابه، كان عزوجل الها حیا بلا حیاة حادثة، ملكا قبل أن ینشئ شیئا و مالكا بعد انشائه، و لیس لله حد، و لا یعرف بشی ء یشبهه، و لا یهرم للبقاء، و لا یصعق لدعوة شی ء و لخوفه تصعق الاشیاء كلها، و كان الله حیا بلا حیاة حادثة و لا كون موصوف، و لا كیف محدود و لا أین موقوف و لا مكان ساكن، بل حی لنفسه، و مالك لم یزل له القدرة، أنشأ ما شاء حین شاء بمشیته و قدرته، كان أولا بلا كیف و یكون آخرا بلا أین، و كل شی ء هالك الا وجهه، له الخلق و الأمر تبارك رب العالمین.

توحید باب 11 ح 6

ترجمه:

پروردگاری كه معبودی نیست مگر او حی است بدون آنكه كیفیت و چگونگی برای او باشد و یا در محل و مكانی قرار بگیرد، و هرگز نبود او كه در داخل چیزی یا در



[ صفحه 16]



روی چیزی قرار داشته باشد، و برای استقرار و بودن خود مكانی را احداث نكرد، و پس از تكوین و ایجاد موجودات بر قوت و نیروی او افزوده نشد، و چیزی از مخلوقات او شباهت به او پیدا نكرد، و پیش از خلق جهان از صفت قدرت خالی نبوده، و پس از سپری شدن و فنای عوالم نیز خالی از قدرت نخواهد بود.

خداوند عزوجل از أزل حیات داشته است، ولی نه حیات حادث و عارضی، و سلطانی بوده است پیش از آنكه چیزی را ایجاد كند، و مالك مطلق است پس از به وجود آوردن عوالم.

و نیست برای او حدی، و هرگز شناخته نمی شود با چیزی كه شبیه او باشد، (زیرا چیزی نخواهد بود كه مثل او باشد تا او را معرفی كند، و اگر بود شبیه ناقص و ضعیفی است) و سالخورده و پیر نمی شود به سبب طول بقاء، و بی اختیار شهقه نمی زند به خاطر خواندن او، و دیگران از لحاظ خوف او هنگام دعوت آنان شهقه می زنند.

و حیات پروردگار متعال حیات حادث نیست، و برای حیات و بودن او صفات خارجی نباشد، و او را كیفیت و چگونگی مخصوص و معینی نیست، و مكان محدود و متوقفی ندارد، بلكه او حی بذاته و فی ذاته است، و مالكی است كه قدرت او همیشگی بوده و خواهد بود، ایجاد كرده است آنچه را كه خواسته و در هر زمانی كه خواسته است به قدرت و مشیت خود، بود و هستی او از أزل كیفیت و چگونگی نداشته، و برای همیشه بی نیاز از مكان و محل خواهد بود، و همه أشیاء فانی و نیست می شوند مگر وجهه او، و برای او باشد مخلوقات و خلق آنها و فرمان دادن در جهان، و مبارك است پروردگار جهانیان.



[ صفحه 17]



توضیح:

در این حدیث شریف مواردی را شرح می دهیم:

1- كان حیا: حقیقت حیات عبارت از ثبوت و تحقق ذات شی ء است با خصوصیات ذاتیه آن، و حیات در پروردگار متعال عبارت است از هویت ذات حق و حقیقت نور مطلق ثابت.

پس حیات صفت زائدی بر ذات نیست، و آن مبدء و منشأ همه صفات جمال و جلال است: زیرا وقتی كه حیات مطلق و ثابت فی نفسه و بی حد و قید و نامتناهی محقق گشت: قهرا صفات قدرت و علم و اراده و أزلیت و أبدیت نیز محقق و ثابت خواهد شد.

توضیح آنكه: قدرت در أثر آزادی و منتفی شدن قیود و حدود ظاهر می شود، و چون چیزی نامحدود و نامتناهی شد: قهرا از هر جهت آزادی و حریت پیدا كرده، و حدی او را محدود نكرده، و قیدی او را مقید نخواهد ساخت. و روی این معنی حقیقت قدرت جلوه گر و تحقق پیدا می كند.

زیرا قدرت عبارت از قوه ای باشد كه به سبب آن در صورت خواستن می تواند عملی را انجام بدهد، و اگر نخواست ترك كند.

چنان كه علم نیز در اثر احاطه حاصل می شود، و به هر مقداری كه احاطه و فراگیری وسعت پیدا كند: آگاهی و علم نیز بیشتر خواهد شد، تا می رسد به نور مطلق نامحدود و نامتناهی كه به همه موجودات و عوالم و به ظاهر و باطن محیط است.

پس در اثر نامحدود و نامتناهی بودن حیات ذاتی و ثبوت و تحقق نور مطلق و



[ صفحه 18]



بی قید بذاته: قدرت و علم جلوه خواهد كرد.

و البته این نامحدودی و نامتناهی بودن از هر جهت: نتیجه حیات ذاتی است. و اگر حیات ذاتی نبوده و حادث و عرضی باشد: قهرا محدود شده، و أزلیت و أبدیت منتفی گشته، و در نتیجه نامتناهی بودن و احاطه مطلق از جهت قدرت و علم و صفات دیگر نیز محقق نخواهد شد.

و مضافا بر آنكه: حیات به طوری كه گفتیم - از ذات مطلق نامحدود انتزاع و مفهوم می شود، و حدوث و عارض شدن و محدود بودن صفت حیات، علامت محدود شدن و حدوث ذات پروردگار متعال گشته، و از مقام أعلای الوهیت سقوط خواهد كرد.

2- بلاكیف و لا أین: كیف دلالت به بودن بر چگونگی و كیفیتی مخصوص از جهت حالات و صفات و خصوصیات دیگر می كند.

و أین: دلالت بر بودن در محل و مكان و محیط مادی یا معنوی می كند. و عروض این دو موضوع برخلاف ثبوت ذاتی و نامحدود بودن بوده، و ملازم با احتیاج و متناهی شدن و متحول گشتن است.

آری كیف و أین از أعراضی است كه بر موجودات خارجی عارض شده، و به وجود آنها قیام و تحقق پیدا می كند.

و وقتی كه موجودی به حالت و كیفیت مخصوصی باشد: متوجه می شویم كه آن موجود حالات و تحولات مختلفی پیدا كرده، و ثبوت ذاتی (كه از أزل تا به أبد و به نحو غیرمتناهی و نامحدود تحقق پیدا كند) نداشته، و عوامل خارجی در وجود او تأثیر می كند.

و در این جهت فرقی نیست كه آن كیفیت از كیفیات نفسانیه باشد، مانند علم و



[ صفحه 19]



جبن و اراده و شجاعت و سائر صفاتی كه در نفس حادث و ظاهر می شود. و یا از كیفیات مربوط به مقدار باشد، چون حالت استقامت و انحناء و أشكال دیگر. و یا از كیفیات استعدادیه باشد، مانند لینت و صلابت، و قوت و ضعف. و یا از كیفیات محسوسه باشد كه با حواس پنجگانه درك شود، مانند حرارت و یبوست و رطوبت و برودت و ألوان.

پس حیات مطلق عین ذات پروردگار متعال، و بلكه صفتی است انتزاعی كه ما برای تفاهم و بیان حقیقت مطلب و روشن شدن واقعیت، از ذات نامحدود حق مطلق انتزاع می كنیم.

3- و لا كان فی شی ء: این سه جمله توضیح نفی أینیت است، زیرا معلوم شد كه مفهوم أین: بودن چیزی است در محل و مكان و محیط معین. و این معنی بر سه نحو متصور می شود:

اول - قرار گرفتن در محل و محیطی، چون بودن در خانه و مسجد و مدرسه و بازار كه جهت ظرفیت ملحوظ می شود.

دوم - قرار گرفتن بر روی مكانی، چون زمین و بیابان و پشت بام و تخت كه مفهوم استعلاء صدق كند.

سوم - مكان مخصوصی به تناسب وجود و مقام خود ایجاد و انتخاب كردن و در آنجا قرار گرفتن.

و به هر صورتی كه باشد: ملازم با احتیاج و محدودیت و فقر و متناهی بودن و حدوث گشته، و برخلاف وجوب و أزلی و أبدی و غناء ذاتی بودن خواهد بود.

4- و لا قوی بعد ما كون الأشیاء: تكوین و خلق و ساختن أشیاء، از چندین



[ صفحه 20]



جهت ممكن است موجب تقویت عامل و سازنده آن أشیاء باشد:

أول - از لحاظ فكری و علمی كه بر آگاهی و تجربیات او اضافه شده، و جهات ضعف خود را تكمیل می كند.

دوم - از لحاظ سرمایه و اندوخته مصنوعات خود.

سوم - از جهت استفاده از وجود و یاری و مساعدت و قوا و قدرت آن أشیاء در انجام برنامه های خود.

چهارم - از جهت تحصیل عنوان و اعتبار و شخصیت و مقام.

و همه این معانی در رابطه با موجودات ممكن و فقیر و محتاج و محدود، قابل تصور است. نه در وجود واجب لذاته و حق و أزلی و أبدی و نامحدود و نامتناهی مطلق و غنی بالذات.

5- و لا یشبهه شی ء یكون: تولید در هر عالم و مرحله ای ملازم با تماثل و تشابه است، چنانكه تولید در نوع انسان و أنواع دیگر حیوانات و در نباتات این معنی مشهود است.

و در این موارد تولید برگشت می كند به تجزیه و جدا ساختن جزئی از خود كه مبدء تكون فرد دیگر باشد، مانند نطفه و هسته و تخم. ولی در تكوین خداوند توانای مطلق چنین نیست، و ایجاد و تكوین او با اراده نافذ انجام می گیرد - أن یقول له كن فیكون.

پس تكوین پروردگار متعال فقط و تنها با اراده صورت گرفته، و به هر خصوصیت و كیفیتی كه خواسته شود: در خارج بدون آنكه كمترین مانعی به وجود آید، موجود و محقق گردد.



[ صفحه 21]



مضافا بر آنكه: شبیه بودن چیزی كه حادث و ممكن و محدود است، بر پروردگار قدیم و واجب مطلق و نامحدود و نامتناهی، محال باشد، و تكوین چنین وجودی نیز محال و هرگز مورد تعلق قدرت هر مقتدری نخواهد شد، زیرا قدرت تعلقی بر محال نمی گیرد.

6- و لا كان خلوا من القدرة: معلوم شد كه قدرت از لوازم حیات ذاتی مطلق نامحدود است. و چون در نور حق عزوجل هیچ گونه حد و قیدی نبوده، و ذات نامتناهی مطلق و أزلی و أبدی است: پس قدرت او نیز ذاتی و أزلی و أبدی و بذاته و من ذاته و فی ذاته خواهد بود.

آری قدرت در أثر منتفی بودن قید و حد ظاهر می شود، و هر چه حدود كمتر باشد قهرا آزادی و اطلاق بیشتر خواهد بود.

پس قدرت پروردگار متعال به اقتضای ذات مطلق و منزه از حدود و قیود است، و ایجاد و تكوین و ظهور عالم ملك و خلق و یا نبود و زوال آنها هیچ گونه تأثیری در مقام قدرت ذاتی و نامتناهی او نخواهد داشت.

7- ملكا قبل أن ینشی ء شیئا: ملك به معنی تسلط یافتن و اختیار چیزی را به دست گرفتن است. و ملیك و ملك و مالك: از أسماء حسنی است. و أولی دلالت بر ثبوت وصف و استمرار آن می كند. و دومی بر ثبوت و تحقق. و سومی بر قیام صفت با فاعل نماید. و صیغه ملك برای مقام قبل از انشاء خلق مناسب تر باشد. چنانكه مالك برای بعد از انشاء كه فعلیت خلق و مالكیت شده است بهتر می باشد.

و أما حقیقت مالكیت: نتیجه قدرت و اراده و علم باشد، و هر مقداری كه قدرت و نفوذ و اراده قویتر و بیشتر باشد: مرتبه مالكیت نیز وسیعتر و عمیقتر خواهد بود.



[ صفحه 22]



آری خداوند متعال مالك مطلق بذاته و بدون قید و شرط به همه عوالم و موجودات و در تمام مراحل ایجاد و ابقاء و افناء و تقدیر و تدبیر و ثواب و عقاب بوده، و حقیقت مقام مالكیت برای ذات واجب مطلق او قبل از انشاء ثابت، و بعد از انشاء ظاهر و فعلیت پیدا خواهد كرد.

8- و لیس لله حد: حدود موجودات به اختلاف عوالم و مراتب فرق می كند، در عالم ماده: هر موجودی قید مادی بودن، قید جسمانی بودن، قید محدودیت ذاتی، داشته، و هر قیدی یك نوع محدودیت را ایجاب می كند.

و در عوالم ماورای ماده: قید جسمانی بودن، و محدودیت ذاتی موجود است.

و در عوالم عقلی و روحی: قید محدودیت ذاتی هست.

و پروردگاری كه أزلی و أبدی و واجب و وجود مطلق و نامحدود و نامتناهی است: هیچ گونه محدودیتی ندارد.

9- و لا یعرف بشی ء یشبهه: اشباه به معنی تنزیل چیزی باشد به مقام و منزلت چیزی دیگر، به لحاظ مناسبت و مشاكلتی كه در میان آنها صورتا موجود باشد.

و أما مماثلت: عبارت از تناسب و تجانس در ذات باشد.

پس معرفی كردن خداوند متعال با موجودات ممتاز و برجسته و مقربین درگاه او كه از لحاظ ظواهر و آثار صوری شباهت پیدا می كنند به او: ناصحیح است.

و به قول علماء منطق: معرف حقیقی از جنس و فصل تركیب و تشكیل پیدا می كند، و جنس و فصل ذاتیات أشیاء را می فهماند.

مضافا بر آنكه: تشابه صوری هرگز نتیجه ای را كه منظور است، نمی دهد، و اكثر اشتباهات و انحرافات از همین جهت برمی خیزد.



[ صفحه 23]



و أولیاء و مقربین پیشگاه الوهیت در أثر عبودیت خالص و فنای تام: مظهر أسماء و صفات الهی می شوند، ولی این معنی مظهریت و مجلی بودن در صفات و أفعال است نه در ذات.

لیس كمثله شی ء و هو السمیع البصیر - 42 / 11.

10- و لا یهرم للبقاء: در عالم ماده: طول زمان و استمرار بقاء موجب ضعف و كسر قوای جسمانی، و حصول فرسودگی و پیری، و زوال طراوت جوانی می شود.

ولی در عالم عقل و جبروت: به عكس این معنی بوده، و استمرار بقاء و طول زندگی و ادامه حیات، موجب تجدید و تقویت و تحكیم مقامات معنوی و روحانی می گردد.

و در مقام لاهوت كه حیات و هستی: ذاتی و مطلق و غیرمتناهی و از خود می جوشد، و كمترین ضعف و فقر و تحول و تأثری از عوامل خارجی در آنجا پدید نشود: فرسودگی و پیری نامفهوم خواهد بود.

11- و لا یصعق لدعوة شی ء: صعق به معنی اظهار تأثر و ناراحتی از برخورد با ناملایم باشد.

متأثر شدن و اظهار ناراحتی شدید كردن در مقابل ناملایمات أمر طبیعی و برخاسته از مضیقه قلب و تنگدلی است. چنانكه در برخورد با حوادث ناگوار، و شدت خوف و هراس، بدون اختیار اظهار تألم كرده و شهقه می زنند.

و خداوند متعال از برخورد با هجوم دعوت و استغاثه شدید و گوناگون ملایم و ناملایم و ناصحیح بندگان خود، هرگز تنگدل و در مضیقه و ناراحتی واقع نشده، و اظهار تأثر نمی كند.

در صورتی كه همه موجودات جهان در مواجهه با مقام عظمت و جلال و سیطره



[ صفحه 24]



پروردگار متعال، خاضع و مضطرب و پریشان هستند، و همه در مقابل كبریائی او تكوینا و یا اختیارا لرزانند.

12- و لا كون موصوف و لا كیف محدود: عطف است به جمله - بلا حیاة حادثة. در این پنج جمله پنج موضوع با أوصافی كه ذكر شده است: نفی گردیده است. و برگشت این پنج صفت به مفهوم محدودیت و قید باشد.

و پنج موضوع عبارتند از: أول - حیاتی كه حادث و عارضی است.

دوم - بودن با صفت مخصوص و آن وضع اصطلاحی است كه: عبارت از هیئتی است از نسبت أجزاء به همدیگر و به خارج.

سوم - كیفیت محدود و مشخص داشتن.

چهارم - حصول در مكان، و هیئتی كه ظاهر می شود، و موقوف است، یعنی متوقف و اقامت شده با درنگ كردن و استمرار صورت بگیرد.

پنجم - أخذ مكانی كه ثابت و برقرار باشد.

این پنج موضوع موجب تقید و محدودیت بوده، و با نور محیط و نامحدود مطلق و نامتناهی هرگز سازگار و منطبق نیست.

آری اگر این پنج موضوع را به نحوی تأویل و تفسیر كنیم كه قابل حمل به خداوند نامحدود مطلق باشد: بی اشكال خواهد بود، ولی چنین تفسیری امكان پذیر نیست، مخصوصا در موضوع اولی كه حیات حادث، و پنجمی كه مكان ساكن است.

13- و مالك لم یزل له القدرة: اشاره شد كه مالكیت از قدرت و اراده و علم سرچشمه می گیرد، مخصوصا از صفت ذاتی قدرت كه در وجود پروردگار متعال أزلی



[ صفحه 25]



و أبدی است.

14- أنشأ ماشاء حین ماشاء بمشیته و قدرته: حقیقت مشیت عبارت است از تمایل پیدا كردن به چیزی به طوری كه به حد طلب برسد. و این معنی پس از توجه، و سپس تصور، و بعد تمایل مطلق، و در مرتبه چهارم مشیت حاصل می شود.

و بعد از مرتبه مشیت: حصول عزم و پس از آن عنوان تصمیم، و در آخر اراده محقق می گردد.

البته این مراتب در مورد أفراد انسان صورت گرفته، و محتاج به این مقدمات خواهد بود. ولی در مقام أحدیت كه مقام احاطه تمام و نور مطلق و علم حضوری به همه عوالم و موجودات و قدرت نامحدود است: احتیاجی به توجه و تصور و تمایل و عزم و تصمیم نبوده، و در نتیجه علم و قدرت مطلق: اختیار تام برای او حاصل شده، و آنچه را كه صلاح و خیر می داند و می بیند، می خواهد و اختیار می كند.

پس مشیت پروردگار متعال و خواستن و طلب او: نتیجه علم و قدرت او باشد، زیرا با علم احاطه كامل و نامحدود برای او محقق گشته، و حضور به همه أشیاء پیدا می كند. و با قدرت نامتناهی اختیار و انتخاب و مشیت در خیر و صلاح صورت می گیرد.

و مشیت به لحاظ قیام خواستن و طلب با فاعل است. و اراده به لحاظ تعلق طلب به أمر خارجی، و روی این نظر اراده از جهت مفهوم متأخر از مشیت می باشد.

و در رابطه موضوع اراده و اختیار: در باب 22، توضیح این مبحث ذكر خواهد شد.

15- كان أولا بلا كیف و یكون أخرا بلا أین: در موجودات خارجی در آغاز



[ صفحه 26]



پیدایش و خلق آنها با كیفیت مخصوصی ایجاد می شوند، و در مراحل پس از به وجود آمدن در خارج محتاج به قرار گرفتن در مكان و محل می باشند.

ولی خداوند متعال نور مجرد و مطلق بوده، و هستی او بذاته و فی ذاته و نامحدود و أزلی و أبدی است، و آغاز و انجامی برای او نبوده، و هیچ گونه قید و حد و حاجت و فقری ندارد.

16- و كل شی ء هالك الا وجهه: هلاكت به معنی انقضاء حیات و سقوط آن باشد. و وجه: چیزی است كه مورد توجه باشد، و چیزی كه مورد توجه است یا برای توجه به خود او، و یا برای توجه به وسیله او است، خواه در مورد موضوعات جسمانی باشد، یا در معنویات و روحانیات.

و مراد از وجه پروردگار متعال: مجالی أسماء و مظاهر صفات و أولیاء و مقربین درگاه او هستند.

آری أولیاء خداوند متعال از لحاظ قلب و روح در مقابل جلال و عظمت و كبریائی حق مطلق، از خود گذشته و فانی و محو هستند، و از هر جهت جلوه گاه مقامات و صفات لاهوتی گشته، و آثار أنانیت و تشخص و خودستایی از وجود آنان زایل و محو شده، و از هر طریق آیینه روشن و مرءآت حق متعال باشند.

و همین طوری كه خداوند متعال أزلی و أبدی و ثابت و حق و غیرمتغیر و نامحدود است: وجه او نیز (مجالی و مظاهر صفات او) ثابت و پاینده و باقی و أبدی خواهد بود.

كل من علیها فان و یبقی وجه ربك ذوالجلال و الاكرام 55 / 27.

و ضمنا معلوم شود كه: عنوان وجه أعم است از اینكه از افراد انسان باشد، یا از



[ صفحه 27]



عالم ماورای طبیعت، و یا مربوط به أعمال و أفعال، و همه از مصادیق وجه الرب هستند.

17- له الخلق و الأمر: خلق به معنای ایجاد چیزی است با كیفیت مخصوص و طبق اقتضای حكمت.

و أمر به معنی طلب و خواستن چیزی است كه روی استعلاء و اظهار تكلیف باشد. پس خلق در مقام ایجاد است، و أمر در مقام فرمان و تعیین برنامه و تكلیف. و این جمله شبیه آیه كریمه است كه می فرماید: ربنا الذی أعطی كل شی ء خلقه ثم هدی 20 / 50.

و هدایت: به معنی راهنمایی كردن پس از خلق و در مقام ادامه حیات و زندگی است.

و اگر أمر به معنی أعم از فرمان تكوینی و تشریعی بگیریم: به هر دو جهت ایجاد مطلق (كه مفهوم كن فیكون)، و اظهار فرمان در مقام تكلیف و تشریع است، شامل خواهد شد.



[ صفحه 28]